سردار سليماني کابوس بيبيس

متن مرتبط با «جواب» در سایت سردار سليماني کابوس بيبيس نوشته شده است

اين آدمها ميروند که جواب نامه آقا شوند؛ از غريب به حبيب

  • جاده خیلی زیباست. خیلی بی انتهاست. جاده از کنار خانه من و شما می‌گذرد. جاده می‌رود که برسد به کربلا. به حسین (ع). به آن غریب. این آدم‌ها می‌روند که جواب نامه آقا شوند: «من الغریب الی الحبیب... هل من ناصرا ینصرنا؟» خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: نخل‌ها ثمر داده. انگشت‌ها حنا بسته. رود پر از آب و درِ خانه‌ها باز است. گویی که روزگار، چرخیده و چرخیده که «کربلا» را این بار به دستان این مردم برسانَد تا ببیند چند مَرده حلاج‌اند! که آیا «حسین بن علی» را با تمام جان و توان و مال و آبرویشان خریدارند؟ یا گلوی مبارکش را هزار باره به خنجرهای زهرآگین شیاطین زمانه خواهند فروخت؟ تیغ آفتاب روی پیشانی‌ام خط انداخته اما هنوز سلانه سلانه راه می‌روم. با دستانی شرمنده که دعوت‌نامه‌اش را از عهد ازل نوشته: «بیا حسین جان، ما در انتظار تواییم!» و از خودم می‌پرسم: «براستی؟!» آیا من براستی در آستانه عصر شهوت‌ها، در انتظار قافله کرب و بلایم؟ آیا براستی به نور خواهم پیوست و با نجوای «هیهات منا الذلة» به جنگ سیاهی‌ها خواهم شتافت؟ عاقله‌زنی با صورتی گر گرفته از آتش تنوری گِلی، به پیشوازم می‌دود: «بفرما خواهر؛ لقمه نانی و جرعه‌ای شیر تازه؛ از گاو خودمان دوشیده‌ام!» به دست‌هایش نگاه می‌کنم؛ انگشت‌های حنا بسته‌اش ترک برداشته‌اند اما ترک‌های لبخندش عمیق‌تر است؛ خودش را میان عبایی رنگ و رو باخته پیچیده و من را به میهمانی خانه‌اش می‌خوانَد. و چاره چیست؟ در این دنیای وانفساه که همه حتی از خودشان هم در فراراند آیا می‌توان به این دستان مهربان و چشمان میهمان‌نواز، «لا» گفت؟ پشت سرش راه می‌افتم: «یا الله» دستم را می‌کشد: «بفرما؛ در این خانه جز من و دختران معلولم کسی نیست!» زن نان به تنور روزگ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها